Saturday, November 29, 2008

سولدوز`دان بير ياس تؤره ني دويوروسو

شهید حمید تقی پور



فرزندی دیگری از دیار سر افراز و قلعه مستحکم هویت طلبی آذربایجان، شهر سولدوز می باشد. شهید حمید تقی پور به رغم آن که در منصب دولتی شاغل بود ولی در خانواده ای حضور داشت که فریاد اعتراض در خرداد ماه 85 بر کشید و زمانی که پیکر این شهید به دست تروریست های جنایت کار تکه تکه شد هنوز خانواده وی طمع سلول های انفرادی را می چشید و خبر تلخ شهادت این شهید بزگوار سببی گردید بر رهایی فرزند دیگر خانواده. تصویر و اعلامیه این شهید بزرگوار سخن های بسیاری برای گفتن دارد. فعالین حرکت ملی آذربایجان – سولدوز- با حضور در مراسم تدفین و تشیع این شهید بزرگوار نفرت خود را از تروریسم اعلام کردند. کمیته مردمی دفاع از غرب آذربایجان با ارسال پیامی به خانواده بزرگوار این حمید تقی پور آن را شهید ملت آذربایجان در جبهه ملی مبارزه با تروریسم عنوان کرد.

یادش گرامی باد

کمیته مردمی دفاع از غرب آذربایجان
http://bati-az.com/index.php?option=com_content&task=view&id=193&Itemid=9

Friday, November 28, 2008

دوه داشی های مفقوده سیه سران

دوه داشی های مفقوده سیه سران

http://kemkiaraz.blogfa.com/post-267.aspx

دوه داشی­های (سنگ شتر) روستای سیه سران نمونه ابتدایی و تقریبا غیر هنری از حیوانات سنگی است که در شهرها و روستاهای مختلف وجود دارند. چنین سنگ­هایی به اشکال مختلفی چون قوچ ، شتر ، اسب و ... تراشیده می­شدند و اکثراً در قبرستان­ها تعبیه می­شدند. بسیاری از این سنگ ها حالت سنگ قبر داشتند و بر فراز مزاری گذاشته می­شدند. زیباترین و هنری ترین انواع این سنگ ها دارای اشکالی از انسانها و ابزار آلات مختلف نظامی ، کشاورزی و دیگر حرف بودند. برخی اعتقاد داشتند که این نگاره ها نشانگر شغل و حرفه صاحب سنگ مزار بودند. برخی نیز سنگ های تراشیده شده به شکل حیوانات را نمادی از توتم های مقدس هر منطقه ای می دانند.

به هر حال روزگاری روستای سیه سران جلفا نیز دو نمونه از این سنگ ها را دارا بود که در میان اهالی روستا به دوه داشی مشهور بودند. سنگ اول سال ها قبل از مقابل قبرستان قدیمی سیه­سران ربوده شد. شاید جویندگان گنج گمان می­کردند که مقادیری از طلا و جواهرات در دل این سنگ وجود داشته است. اما به هر حال این فکر باطل و نادرستی بوده است و امکان تعبیه طلا در دل یک سنگ لاشه یک دست، چیز غیر ممکنی می باشد.

دوه داشی دوم نیز در میدان روستا قرار داشت. در قدیم مردم کودکان بیمار خود را از زیر این سنگ رد می­کردند و عقیده داشتند که با این کار باعث شفای آنها خواهند شد. به هر حال این عقیده خرافی این نظریه را که این سنگ ها با توتم های مورد پرستش مردم در قرن ها پیش ارتباط دارند را تقویت می­کند. گفته می­شود در قسمت پایین این سنگ کتیبه کوچکی وجود داشت که تاریخ خرید روستا از ارباب و رهایی آن از نظام ارباب رعیتی بر آن ثبت گشته بود. چندی است که این سنگ که هیچ ارزش ریالی قابل توجهی نداشت وتنها برای اهالی روستای سیه­سران که یادگاری از گذشته دیارشان بود ؛ دارای ارزش معنوی بود از مکان همیشگی خود در میدان روستا برداشته شده است و شاید به سرنوشت سنگ اول دچار گشته اشت.

چنین حادثه تاسف باری تنها بر یک چیز تاکید دارد و آن لزوم ایجاد اداره میراث فرهنگی در منطقه جلفا می باشد.

آرامگاه رسولزاده در محله جبه جي آنكارا

رسولزاده

لحظاتی به یاد ماندنی از کنگره بین المللی زبان و ادب دنیای ترک (۲)
http://drdieji.blogfa.com/page/resulzadeh.aspx

دکتر غالبه حاجیوا حدودا می دانست که آرامگاه رسولزاده در محله جبه جی است. اما تا به حال به آنجا نرفته بود و آدرس دقیق نداشت. از میدان اولوس گذشتیم، میدانی که مجسمه آتاترک سوار بر اسب در آن مشاهده می شد.



آرامگاه محمد امین رسولزاده در آنکارا


از راست به چپ: نگارنده، خانم دکتر غالبه حاجیوا استاد زبان و ادبیات ترک در نخجوان، قاطبه و آی سل دانشجویان دکترای زبان و ادبیات ترکی در باکو.


آنکارا- میدان اولوس

بعد از اولوس به محله جبه جی و به قبرستان رسیدیم. راننده از نگهبان ورودی قبرستان آدرس آرامگاه رسولزاده را سوال کرد. نگهبان آدرس را گفت و توضیح داد که چقدر باید جلو برویم. اما مگر پیدا کردن آن در میان آن همه مزار کار راحتی بود. چند بار رفتیم و برگشتیم و بالاخره با راهنمایی یک نگهبان دیگر آرامگاه را پیدا کردیم. بالای آرامگاه که به شکل یادبود درست شده بود پرچم ترکیه و آذربایجان مشاهده می شد. روی سنگ قبر نوشته شده بود: محمد امین رسولزاده بنیانگذار جمهوری مستقل آذربایجان در آپریل سال 1918

کنجکاو شدم که در مورد رسولزاده بیشتر بدانم. خانم غالبه و دخترها ایستاده برایش سوره فاتحه می خواندند من هم به آنها پیوستم. بعد از آیات قرآن کنار قبر ایستادیم و در مورد آن شخصیت بزرگ آذربایجان صحبت کردیم. چمشان غالبه پر اشک شده بود. آی سل و قاطبه هم نگاه محزون و تاثر انگیزی داشتند. از آنها خواستم که در مورد رسولزاده برایم صحبت کنند. توضیح دادند که:

رسول زاده بعد از انحلال فدراسيون ماوراء قفقاز در ٢٨ مى ١٩١٨ به رهبرى “شوراى ملى” آذربايجان بر گزيده می شود. شوراى ملى برهبرى رسول زاده استقلال جمهورى آذربايجان را اعلام می کند. رسول زاده در سال ١٩٢٠ بدنبال سقوط جمهورى آذربايجان دستگير، ولى دوستى او با استالين سبب آزادى اش مي شود. چرا که او هم یک بار در دوره تزار استالین را که فراری بوده امان داده است. رسولزاده بعد از آزادى به مسکو ميرود و به مدت دو سال بعنوان نماينده کميسارياى ملت‌ها در مسکو کار ميکند و در سال ١٩٢٢ بدنبال ماموريتى که به فنلاند فرستاده ميشود هرگز به شوروى باز نميگردد. رسول زاده بقيه عمر خود را در تبعيد در لهستان (١٩٣٨)، رومانى (١٩٤٠) و بالاخره بعد از جنگ جهانى دوم در ترکيه (١٩٤٧) ميگذراند و در سال ١٩٥٥ در آنکارا وفات ميکند.

و بالاخره این که محمد امین رسولزاده یعنی کسی که عمرش را فدای مبارزه در راه استقلال آذربایجان کرده و نامش با استقلال آن کشور عجین شده است.


پرسیدم: الان جایگاه رسولزاده در آذربایجان مستقل چه گونه است.

استاد حاجیوا جواب داد: متاسفانه متناسب با شان و منزلتش از او یاد نمی شود. نه یادبودی دارد و نه بزرگداشتی.

گفتم: عجب! واقعا که شخصیتهای ملی ترکها سرنوشت مشابهی دارند. اتفاقا قایغی سیز آتابایف در ترکمنستان هم چنین سرنوشتی دارد. او که مجمسه اش تا قبل استقلال برپا بوده پس از استقلال برداشته شده. قایغی سیز آتابایف در ترکمنستان شخصیتی است که به همراه ندربای آیتاکف جمهوری ترکمنستان را بنیان نهاده است اما اینها امروز از احترام و منزلت لازم برخوردار نیستند. گویا حاکمان ترک، در تاریخ نوین جمهوریهای استقلال یافته حقیقت پیشگامان ملی خود را بر نمی تابند.

دقایقی در کنار مزار ماندیم و عکس گرفتیم. وجود آن مزار و آن شخصیت ملی آذربایجان که پس از گذشت حدود نیم قرن دوستداران ملی گرایش در آذربایجان دوباره بازش یافته بودند سخت متاثرم کرد. مخصوصا این که یک خانم استاد دانشگاه و دو دانشجوی جوان آذربایجانی در این محله غریب به دنبال وی آمده و او را یافته بودند. در دل به حال رسولزاده قبطه خوردم و گفتم: براستی که انسان اگر برای مردم تلاش کند بالاخره مردمش وی را می یابند و ارجش می نهند.


به هتل برگشتیم. توی راه حرفی جز تاریخ آذربایجان و شخصیت رسولزاده بر زبان نبود. حتی راننده تاکسی هم تحت تاثیر قرار گرفته بود و با احساس از آن شخصیت بزرگ آذربایجان سخن می گفت، طوری که گویا وی را از سالها قبل می شناخت.

Saturday, November 08, 2008

امانی قارداشلارينين يوغ دويوروسو



امانی قارداشلارينين يوغ دويوروسو