Friday, March 28, 2008

بالبالهاي تركمن در گٶگجه داغ تركمنستان جنوبي



بالبالهاي تركمن در گٶگجه داغ تركمنستان جنوبي

سفر به گورستان آدم سنگیها

در منتهی الیه شمال شرقی ایران، گورستانی هست که تماشای عکس های آن،‌ لبخندی پنهانی روی صورت بیننده می آورد و این به خاطر سنگ قبر های متعددی ست که شبیه آلت جنسی مردانه است... بایرام محمد میگوید: «خانه ما نزدیک کلاله است، میخواهید بروید آدم سنگی ها را ببینید؟ 'گوگجه'داغ می روید ها؟ از کلاله تا زیارتگاه، پنجاه و پنچ کیلومتر راهه که بیست و پنج کیلومترش خاکی و سنگلاخیه.» از بندر ترکمن تا اینچه برون ..

سفر به گورستان آدم سنگیها

در منتهی الیه شمال شرقی ایران، گورستانی هست که تماشای عکس های آن،‌ لبخندی پنهانی روی صورت بیننده می آورد و این به خاطر سنگ قبر های متعددی ست که شبیه آلت جنسی مردانه است. برای دیدار از این گورستان، به ترکمن صحرا می رویم. در بازار «اینچه برون»، در مرز ایران و ترکمنسنان، بایرام محمد می گوید : «خانه ما نزدیک کلاله است، می خواهید بروید آدم سنگی ها را ببینید؟ "گوگجه"داغ می روید ها؟ از کلاله تا زیارتگاه، پنجاه و پنچ کیلومتر راهه که بیست و پنج کیلومترش خاکی و سنگلاخیه.» از بندر ترکمن تا اینچه برون هر کس حرف عجیب و تازه ای درباره آن طرف تر از کلاله می زند، پیامبری که در «گوگجه داغ» دفن شده ، آدم کوتوله هایی که سنگ شده اند، سنگ قبرهای عجیب و غریب و...

در منتهی الیه شمال شرقی ایران، گورستانی هست که تماشای عکس های آن،‌ لبخندی پنهانی روی صورت بیننده می آورد و این به خاطر سنگ قبر های متعددی ست که شبیه آلت جنسی مردانه است.

برای دیدار از این گورستان، به ترکمن صحرا می رویم. در بازار «اینچه برون»، در مرز ایران و ترکمنسنان، بایرام محمد می گوید : «خانه ما نزدیک کلاله است، می خواهید بروید آدم سنگی ها را ببینید؟ "گوگجه"داغ می روید ها؟ از کلاله تا زیارتگاه، پنجاه و پنچ کیلومتر راهه که بیست و پنج کیلومترش خاکی و سنگلاخیه.»

از بندر ترکمن تا اینچه برون هر کس حرف عجیب و تازه ای درباره آن طرف تر از کلاله می زند، پیامبری که در «گوگجه داغ» دفن شده ، آدم کوتوله هایی که سنگ شده اند، سنگ قبرهای عجیب و غریب و...


پیرمرد ترکمنی چند کیلومتر عقب تر جلوی تابلوی «خر فروشی»، می گوید: «نذر کنید ها، حضرت حالت نبی حاجت می دهد.» اما بایرام محمد می گوید بالا رفتن خیلی سخت است با هر ماشینی نمی شود. وقتی می فهمد می خواهیم با رنو برویم می گوید پنج کیلومتر هم جلو نمی روید.

تا کلاله به اصرار بایرام، پشت وانت او می رویم. باختی گل و سه زن ترکمنی بالا بلند پشت نشسته اند ،باختی گل عقب را نگاه می کنند و به خنده چیزی درباره رنوی خاکی که پشت سر می آید، می گوید.

داخل کوچه ای خاکی می شویم. خانه بایرام محمد دیوار ندارد. باختی گل با سه دختر کوچک مو طلایی برایمان چای می آورد. ماشین را در حیاط خانه بایرام می گذاریم. بایرام محمد می گوید : «خانم لوئیس فیروز که مزرعه پرورش اسب دارد همسایه ماست، همین مزرعه کناری. آمریکاییه. همیشه از تلویزیون می آیند آن جا. می خواهید برویم ؟» بی میلی ما را که می بیند ماشین را روشن می کند.

روزگار خوش جاده آسفالت خیلی زود تمام می شود. بقیه راه جاده ای است سنگلاخی و خاکی که مدام میان کوه ها غیب می شود و بعد دوباره بالا می آید. هر قدر که بالاتر می رویم این جا و آن جای جاده، ستون های سنگی تراشیده افتاده اند. ستون هایی که سرشان گاهی وقت ها صاف و صیقلی است. ستون های سنگی گاهی هم پخ و کوتاه هستند با برجستگی هایی در دو طرف شان انگار که ستون های بنایی قدیمی باشند.

بایرام ماشین را نگه می دارد. دیگر از این بالاتر کوهی نیست. آن قدر بالا آمده ایم که گوش هایمان کیپ شده اند. نوک قله که همان «گوگجه داغ» است، درست مثل فیلم های ترسناک که قلعه ای تاریک نوک کوهی بنا شده. ساختمان سبز کوچکی آن بالا قد علم کرده است. ساختمانی که مقبره «خالد نبی» است یا به قول بایرام محمد :«حالت نبی».

از جلوی زیارتگاه رد می شویم. جاده باریک از ضلع شرقی زیارتگاه شروع می شود و از کنار پرتگاه ها می گذرد. آن قدر بالا که ته هیچ کدام از دره ها دیده نمی شود. کوهها گاه سبزند و گاه خاکستری و خشک و گوگجه داغ میان کوههای بابا شملک و هزار دره انگار زیباترین است.

یک دفعه، روبرویت در پایان باریکه راه دشتی وسیع و سبز رخ می نماید.

ستون های عجیب و غریبی قد کشیده اند. بایرام می گوید : «همان چوپان هایی هستند که گناه کرده اند و سنگ شده اند. این کوتاه تر ها، که این طرف هستند، گوسفند هایشان بودند. حضرت حالت نبی را آزار دادند، خورشید پرست شده اند و خدا هم سنگ شان کرد.»

جلوتر که می رویم، ستون هایی بلند شبیه همان هایی که در جاده افتاده بودند، جلوی روی مان هستند. سنگ های عمودی خیلی زود برایت معنا پیدا می کنند، نمادهای جنسی مردانه زودتر از نمادهای زنانه توی چشم می زنند. ستون ها انگار که سنگ قبر هستند. دشت سبز است و وسیع و سنگ ها با فاصله از هم قد کشیده اند. بعضی از آن ها بلند ترند و حتی دو متر ارتفاع دارند و انگار نشان ختنه شدن و نشدن هستندد. سر های صیقلی سنگ ها توی آفتاب برق می زنند.

اندام های جنسی سنگی را سفت و محکم در خاک کاشته اند. بیش تر از هشتصد تا هستند. سنگ های کوتاه تری هم هستند، با دو برجستگی موازی در دو طرف شان درست شبیه پستان های یک زن. سنگ هایی که در نگاه اول شبیه خاج و صلیب اند اما کمی که دقت می کنی کنار نمادهای جنسی مردانه برافراشته روی این قله معنا پیدا می کنند.

دختر ترکمنی روی نوک کوتاه ترین سنگی که نماد جنسی مردانه است، نشسته و پسرک از او عکس می گیرد.

خیلی از آن ها را شکسته اند. بایرام محمد می گوبد: «از وقتی پای خارجی ها به اینجا باز شده بعضی از قاچاقچی ها می خواهند این سنگ ها را بکنند و پائین ببرند اما چون جاده خراب است نمی توانند پائین ببرند و همان وسط ها می اندازند.»

دو نفر با موهای طلایی و صورت های سفیدی که آفتاب حسابی سوزانده شان از تپه ای آن سوتر می آیند و عکس می گیرند و سنگ ها را متر می کنند. یان و لی لی برای دیدار «لوئیس فیروز» که نژاد اسبچه اصیل ترکمنی پرورش می دهد آمده اند. یان، استاد تاریخ دانشگاه راتگرز آمریکا است. او می گوید: «سنگ قبرهای به این شکل در هند، چین و تبت هم وجود دارد. اما هیچ جا سنگ قبرها تا این حد زیاد نیستند. تحقیقی در مورد این منطقه صورت نگرفته است. جالب اینجاست که برخی از این سنگ ها به شیوه ادیان ابراهیمی ختنه شده اند. یعنی یک خط دارند و برخی دو خط. در عین حال در مورد این سنگ ها هم به نظر باید مثل جاهای دیگر اندازه و ارتفاع با جایگاه اجتماعی در ارتباط باشد سنگی که روی قله روبه رو است تقریبا ۴ متر ارتفاع دارد.» لی لی با خنده می گوید : «هم جواری این سنگ قبرها با مزار یک پیامبر هم برای خودش یک پارادوکس است.»

روی تپه بلند روبرو در بالاترین نقطه «گوگجه داغ» بزرگترین و بلندترین نماد جنسی مردانه قد علم کرده است و خورشید از پشت ان کم کم پائین می رود.

فرش های ترکمنی ایوان های زیارتگاه کوچک را که دیوارهایش را سفید کرده اند، پوشانده است. خبری از آدم سنگی ها نیست. سازمان میراث فرهنگی تنها چند برگه کاهی و زرد آن جا گذاشته که روی آن ها نوشته شده است : «آرامگاه خالد نبی است که به "غیث ابن سنان" معروف است و بقعه عالم بابا، بقعه چوپان عطا، گورستان و چشمه خضردندان در جوار آن قرار دارند. به نوشته مورخان حضرت خالد نبی از پیامبران است در واقع یکی از پیامبران عرب بعد از حضرت عیسی (ع) خالد نبی غیث بن سنان بود. فاصله زمانی ظهور خالد نبی و ولادت خاتم‌الانبیا چهل سال است.»

جاده خلوت است. به پایین بر می گردیم. توی حیاط، موتور آب را روشن می کند تا خاک ها را از رویمان بتکانیم. روی ایوان، «باختی گل»، پیراهن گل گلی اش را روی زانوهای کشیده و به صفحه کوچک دوربین دیجیتالی زل زده به عکس های قبرستان که می رسیم، چشم هایش را تیز می کند. خنده ای گوشه لب های باختی گل می نشین. باد گل های سرخ شال را روی گردن بلوری اش می رقصاند.

امیلی امرایی

ن.ا

برگرفته از : زیک زاک

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home